خودشیفتگی دشمن اعتماد به دیگران است

خودشیفتگی دشمن اعتماد به دیگران است

خودشیفتگی دشمن اعتماد به دیگران است نه تنها توانایی فرد برای اعتماد به دیگران با بزرگ شدن در خانواده خودشیفته مختل می شود، بلکه اعتماد به خود نیز مختل می شود.

توانایی فرد برای اعتماد به دیگران با بزرگ شدن در خانواده خودشیفته مختل می شود، بلکه اعتماد به خود نیز مختل می شود. روابط ما با اعضای خانواده بر نحوه دلبستگی و ارتباط ما با شرکای آینده تأثیر می گذارد.کلید اعتماد به دیگران این است که یاد بگیریم به خود و احساسات خود اعتماد کنیم وقتی کودک در خانواده ای خودشیفته بزرگ می شود، در بهترین حالت احساس امنیت او متزلزل می شود.

وقتی کودک در خانواده ای خودشیفته بزرگ می شود، در بهترین حالت احساس امنیت او متزلزل می شود. والدین خودشیفته می توانند در نحوه پاسخگویی به کودک غیرقابل پیش بینی و ناسازگار باشند و در نتیجه باعث شوند کودک احساس آسیب پذیری و ناامنی کند. بنابراین، توانایی کودک برای اعتماد به اینکه دیگران دائماً آنها را می بینند و می شنوند و از آنها مراقبت می کنند، مختل می شود و این هسته بی اعتمادی می تواند مستحکم باشد.

مثالی وجود دارد که می گوید: “شکستن اعتماد کسی مانند مچاله کردن یک تکه کاغذ است. شما می توانید آن را صاف کنید، اما دیگر هرگز مثل قبل نخواهد شد.» اعتماد بین کودک و والدین خودشیفته با گذشت زمان تضعیف می شود، اما تشخیص اینکه دقیقاً چگونه و چه زمانی اتفاق افتاده است دشوار است، زیرا احتمالاً نتیجه انباشته شدن رویدادهای متوالی بوده است.

یکی از مراجعین توضیح می دهد که چگونه نمی تواند برای حمایت عاطفی به مادر خودشیفته خود تکیه کند: «من مادرم را می پرستم و می دانم که او مرا دوست دارد، اما مثل تلاش برای گرفتن دود است. شما آن را می بینید، اما نمی توانید آن را در دست بگیرید. من هنوز این احساس را دارم.»

وقتی مشاهده می کنیم که فرد خودشیفته با افراد دیگر تعامل دارد، اغلب این رفتارهای اصلی را از او می بینیم: فقدان همدلی، استثمار دیگران برای برآوردن نیازهای خود و باور بزرگ به اینکه همیشه حق با آنهاست.

این باعث عدم مسئولیت پذیری و حفظ دیگران می شود. احساس استحقاق چنین رفتاری به خوبی از شخصیت یک فرد صحبت می کند و نمی تواند مانع از اعتماد کودک به والدینی شود که این گونه رفتار می کنند. کودکان از آنچه می بینند بیشتر یاد می گیرند تا آنچه به آنها گفته می شود.

روش اطمینان به قدرت عاطفی یک فرد این است که بدانیم او از مشکلات ما ویران نخواهد شد و مسائل ما را شخصی سازی نخواهد کرد. در کنار افرادی که قدرت عاطفی دارند، ما احساس امنیت می کنیم که می توانیم به آنها تکیه کنیم و آنها می توانند با قدرت و پختگی از عهده مسائل برآیند.

خودشیفتگی دشمن اعتماد به دیگران است اعتماد ضعیف می تواند بر روابط بزرگسالان تأثیر بگذارد برای کودکانی که در خانواده های خودشیفته زیسته اند، مسائل مربوط به اعتماد نمی تواند بر روابط بزرگسالان آنها تأثیر بگذارد. صرف نظر از پویایی خاص در خانواده اصلی ما، روابط ما با اعضای خانواده بر نحوه دلبستگی و ارتباط ما با شرکای آینده تأثیر می گذارد. برخی از کارشناسان می گویند تا زمانی که به دنبال بهبودی خود نباشیم، احتمالاً جذب رویدادهای آشنا خواهیم شد.

فرزندان بزرگسال خانواده های خودشیفته اغلب متوجه می شوند که مسائل دلبستگی مضطرب و اجتنابی دارند که باید در درمان و در روابط خود حل و فصل کنند. خوشبختانه، ایجاد دلبستگی های ایمن در روابط بزرگسالان را می توان در درمان آموخت و روی آن کار کرد.
خودشیفتگی دشمن اعتماد به دیگران است اعتماد ضعیف می تواند بر اعتماد به نفس تأثیر بگذارد نه تنها توانایی فرد برای اعتماد به دیگران با بزرگ شدن در خانواده خودشیفته مختل می شود، بلکه اعتماد به خود نیز مختل می شود. شک به خود زمانی به وجود می‌آید که احساسات فرد ناشنیده، ناشناخته و بی‌اعتبار باشد و این احساس اعتماد به نفس را ویران می‌کند. کلید اعتماد به دیگران این است که یاد بگیریم به خود و احساسات خود اعتماد کنیم، زیرا بدون اعتماد به خود نمی توانید به دیگران اعتماد کنید.

هر چه بیشتر به توانایی خودمان در مدیریت موقعیت ها و احساسات اعتماد کنیم، ترس کمتری به برقراری ارتباط و اعتماد به دیگران خواهیم داشت.
یادگیری اعتماد به خودمان و دیگران هدیه بزرگی برای بهبودی است. دانستن اینکه اعتماد ضعیف از کجا می آید، نیمی از مسیر بهبودی است و سپس پردازش و تلاش برای رسیدن به بهبودی، نیمی دیگر از مسیر بهبودی است که از برکات بسیاری برخوردار است.